هرآنکس عاشق است از جان نترسد


شنیدم دوش گیسوی معنبر

که آهسته بگفت در گوش دلبر

که فایز من گرفتم تو رها کن

بترس از بازخواهی روز محشر

***

هرآنکس عاشق است از جان نترسد

که مرد از کند و از زندان نترسد

دل فایز مثال گرگ گشنه

که گرگ از هی هی چوپان نترسد

***

قسم بر ششهزاروششصدوشصت

دگر شش آیه ای که بعد از آن است

که فایز غیر تو یاری نگیرد

اگرچه قطع سازند از تنش دست

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

خدا رخسار خوبان را صفا داد


ز آب و آتش و وز خاک و وز باد
خدا رخسار خوبان را صفا داد
دو چشم از ما نظر بگشاد فایز
«غضو ابصارکم» را کردار شاد

🔹🔸🔹

سر سرخیل خوبان بانگ درداد
که از اهل مداین کیست استاد؟
جوابش داد فایز حسب قانون
کز اهل چین مهندس هست فرهاد

🔹🔸🔹

به زیر زلف مشکین عارض یار
نمایان چون قمر اندر شب تار
چنان جلوه کند بر چشم فایز
که زاغی برگ گل دارد بمنقار

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

به چشمانی که داری من اسیرم


خدایا می توانم ترک جان کرد

نشاید ترک یار مهربان کرد

دل اینجا دلبر اینجا من مسافر

سفر بی دلبرم کی میتوان کرد؟

***

دگر شب شد که من شیدا بگردم

چو ماهی بر لب دریا بگردم

پلنگ در کوه و آهو در بیابان

همه جمعند و من تنها بگردم

***

به چشمانی که داری من اسیرم

اگر تو مرده شویی من بمیرم

چو غسلم می دهی با صدر و کافور

دو چشمم وا کنم سیرت ببینم


۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

نمی دونم که دل دیونه کیست؟


نمی دونم که دل دیونه کیست؟

کجا می گردد و در خونه کیست؟

نمی دونم دل سرگشته من

اسیر نرگس مستونه کیست؟

***

دو گیسویت فتاده چون دوتا مار

اشاره می کنی هر دم به دلدار

اگر خواهی که فایز بنده گردد

نقاب از گوشه مهتاب بردار

***

خوشا آن ساعت که یار از در درآید

شب هجران و روز غم سرآید

ز دل بیرون کنم جان را به صد شوق

همین دانم که جایش دلبر آید


۰ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

دگر شب شد که مشتاق حضورم - کنم یاد از رفیق گشته دورم

به قرآنی که آیه ش بی شماره

به آن شاهی که تیغش ذوالفقاره

سر از بالین عشقت بر ندارم

که تا دین محمد برقراره

***

مکش شانه باین زلفین پر چین

مران امواج هندو را بماچین

همی ترسم سپاه کفر فایز

در آرد در تصرف کشور دین

***

دگر شب شد که مشتاق حضورم
کنم یاد از رفیق گشته دورم
نسوزد هیچ عاشق مثل فایز
خمیر آسا گرفتار تنورم
***

مکن زلف سیه را دام مردان
بترس از آه بی هنگام مردان
تو روزی حال فایز را نگه کن
که شد روزش سیه چون شام مردان

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

هزار افسوس ای مه بی وفایی

عصا در دست و کشکولم حمایل

بگردم کو به کو مانند سائل

بگردم تا بجویم یار فایز

غریبان کی برند باری به منزل؟

***

گهی در خواب بینم قد و بالاش

گهی یاد آورم زلف چلیپاش

اگر بخشند بفایز حور و کوثر

به غیر از یار خود نبود تمناش

***


بطلعت مظهر سرو رسایی

بقامت دلفریب و جان فزایی

تو با این قامت و حسن خداداد

هزار افسوس ای مه بی وفایی




۴ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

دلم تنگ و زمین تنگ آسمان تنگ

دو چشمانم به چشمان ول افتاد

چو مهتابی که بر روی دل افتاد

بیائید چاره سازان چاره سازید

گره در کار فایز مشکل افتاد
***


دلم تنگ و زمین تنگ آسمان تنگ

غم دوری به جانم می کند جنگ

سر راهت نشیند فایز زار

که تا هرکس رسد بر او زند سنگ

***


رخ و چشم و جمال دلربایت

مرا انداخت در دام بلایت

اگر زین ورطه فایز دربرد جان

کنم جان و تن و دل را فدایت




۳ نظر ۴ موافق ۰ مخالف

ز هجران ماتمی بدتر نباشد

جدایی قسمت کافر نباشد

ز هجران ماتمی بدتر نباشد

بت فایز اگر دوری تو از من

مرا این زجر تا محشر نباشد


***

پس از قرنی بنا بر میل و دلخواه

بعزم کوی تو پیمودم این راه

دمی وصلم نمیگردد میسر

نمی سازد به من این بخت گمراه


***

دو چشمانت پیاله پر ز می بی

خم ابروت خراج ملک ری بی

دوتا لیموی تر بر سینه داری

نصیب فایز بیچاره کی بی؟



۵ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

خبر داری به من هجران چها کرد ...

دلا آخر فغانت بیشتر شد

غمت از صد هزاران بیشتر شد

نکردی گوش بر فایز که آخر

سر و کارت بنوک نیشتر شد


***

مکش، سراج مخمل فرش زینش

مکن بار دگر مخمل نشینش

همین ترسم که مخمل خار گردد

نشیند خار مخمل بر سرینش


***


خبر داری به من هجران چها کرد

دلم را ریش و جانم مبتلا کرد

ز مردم عشق تو پوشیده فایز

ولی شوق تو رازش برملا کرد

۴ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

آهنگ ای دوست با صدای حسین کشتکار


  
لینک دریافت

(به سبک شروه)
به همراه متن شعر (شاعر مفتون)
ای دل .. ای دل ... ای دل ..ای دل
عزیزم..... گل روی تو را هر گه کنم یاد
آخ .. چو بلبل بر کشم از سینه فریاد
وای دل ... وای دل
عزیزم .... ز من مجنون ترین نادیده لیلی
آخ ..ز تو شیرین ترین نادیده فرهاد
آی رفیق گشته دورم دادای
ز عشقت نا صبورم دادای
ادامه مطلب ۴۲ نظر ۱۱ موافق ۱ مخالف

دلم از دست خوبان چاک چاک است

دلم تنگه چو ابروهم کشیده

رخم زرده چو کاه نم کشیده

خداوندا بفایز ده صبوری

به تنهایی سر و کارم کشیده

 

***

به مژگان خار چینم زین گذرگاه

که شاید بگذرانم در دل از این راه

به آب دیده نم پاشیده فایز

که گرد راه ننشیند بر آن ماه


***

 

دلم از دست خوبان چاک چاک است

تنم از ظلمشان اندوهناک است

چو فایز خورده باشید تیر غمزه

ز تیر طعنه ی دشمن چه باک است؟

 

۱ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

ندانم کی فریب دلبرم داد

ندانم کی فریب دلبرم داد

که دلبر بی وفایی کرد بنیاد

ندانم راز خود را با که گویم

ز دست یار فایز داد و فریاد


***

گلم دیدم به سیر باغ می رفت

نشسته روی زین دلشاد میرفت

برای بردن بیچاره فایز

صد و پنجاه زن همراه می رفت


***

 

سر کوچه هوادار تو أم من

در این کوچه گرفتار تو أم من

اگر روزی هزار بارت بینم

هنوز مشتاق دیدار تو أم من

۱ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف

ز هجرش جان همی بسپردم آخر

نیامد دلبر من، مردم آخر

به یک پهلو دو خنجر خوردم آخر

نیامد دلبر یک رنگ فایز

ز هجرش جان همی بسپردم آخر


***

مگر یار آمده بر پشت بامم

که بوی جنت آید بر مشامم

فرود آ، گرچه فایز نیست قابل

بیا بنشین به پاس احترامم


***

 

مخوان مرغ سحر، ترسم که دلدار

شود از خواب ناز خویش بیدار

ز بال خود حجابی کن به رویش

که تا شبنم نریزد روی آن یار

۰ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

شب تار است خدایا ماه بنما

دلا دیدی که دل از من بری شد

مشوش چون دو زلفان پری شد

نه فایز هر که بیند آن پری را

پری را هر که دید از دین بری شد


***

شب تار است خدایا ماه بنما

بیابانست، خدایا راه بنما

بت فایز چو قرص آفتابی

به زیر زلف پنهان کرده سیما


***

به رخ جا داده ای زلف سیه را

به کام عقرب افکندی تو مه را

که دیده عقرب جرار فایز

زند پهلوی ماه چهارده را؟

۰ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

صنم صورت منور کردی امروز

صنم صورت منور کردی امروز

جوانان جمله کافر کردی امروز

بیا بوسی بده بر عاشق زار

که گویا حج اکبر کردی امروز


***

صنم با تو همان عهدی که کردم

خدا را با خدایی می پرستم

تو بیعت را شکستی یار فایز

ولی من نشکنم تا با تو هستم


***

 

گل از قلعه برون شد رو بخرمن

نمیدانم چه شکوه دارد از من

روی پیش فلک شکوه گزاری
که فایز رفت دیشب از بر من

۰ نظر ۸ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان