بیا کز حد گذشت ایام دوری کنم تا کی زمهجوری صبوری؟


بتا عشقت مرا واله نموده

دلم را داغ چون لاله نموده

ز هجران سینه بی چاره فایز

بر آتش همچو جواله نموده

 

***

 

بیا کز حد گذشت ایام دوری

کنم تا کی زمهجوری صبوری؟

اگر دوری تو از چشمان فایز

ولی با دل تو دایم در حضوری

 

***

 

بهشتی ای صنم دادی نشانم

مرا آواره کردی از مکانم

به فایز حوض کوثر وعده دادی

به یکباره زدی آتش به جانم

 

 

۱۳ نظر ۱۶ موافق ۰ مخالف
مجله ویترینو
۲۴ شهریور ۱۱:۲۰
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
فرشته ...
۲۴ شهریور ۱۲:۲۸
خیلی دلنشین بودن
ممنون
یاعلی
فایز محمودی
۰۳ بهمن ۲۲:۰۷

یادم میاد سال ۱۳۶۰ پدرم زندانی سیاسی بود و من براش این شعر رو تو نامه نوشتم از طرف خودم. کاپتان کشتی بود و عاشق شهرش بوشهر و اسم‌های ما رو فایز و مفتون گذاشت . دو تا کتاب شعر داره که از روزگارش و احساسش و طرز فکرش نشات گرفته . مردترین و بهترین رفیق کل زندگیم بود . 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان