به چشمانی که داری من اسیرم


خدایا می توانم ترک جان کرد

نشاید ترک یار مهربان کرد

دل اینجا دلبر اینجا من مسافر

سفر بی دلبرم کی میتوان کرد؟

***

دگر شب شد که من شیدا بگردم

چو ماهی بر لب دریا بگردم

پلنگ در کوه و آهو در بیابان

همه جمعند و من تنها بگردم

***

به چشمانی که داری من اسیرم

اگر تو مرده شویی من بمیرم

چو غسلم می دهی با صدر و کافور

دو چشمم وا کنم سیرت ببینم


۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان