پنجشنبه ۸ مهر ۹۵
به هنگام وداع آن لاله رخسار
ز نرگس ریخت بر گل ژاله بسیار
به گریه گفت فایز عهدت این بود؟
شکستی عهد و پیمانت را به یکبار
***
نه بلبل خواهد از بستان جدائی
نه گل دارد خیال بی وفائی
ولیکن گردش چرخ ستمگر
زند بر هم رسوم آشنایی
***
نگارا کاسه ی چشمم سرایت
میان هر دو دیده جای پایت
همین ترسم که غافل وانهی پا
نشیند خار مژگانم به پایت