ندانم کی فریب دلبرم داد

ندانم کی فریب دلبرم داد

که دلبر بی وفایی کرد بنیاد

ندانم راز خود را با که گویم

ز دست یار فایز داد و فریاد


***

گلم دیدم به سیر باغ می رفت

نشسته روی زین دلشاد میرفت

برای بردن بیچاره فایز

صد و پنجاه زن همراه می رفت


***

 

سر کوچه هوادار تو أم من

در این کوچه گرفتار تو أم من

اگر روزی هزار بارت بینم

هنوز مشتاق دیدار تو أم من

۱ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف

ز هجرش جان همی بسپردم آخر

نیامد دلبر من، مردم آخر

به یک پهلو دو خنجر خوردم آخر

نیامد دلبر یک رنگ فایز

ز هجرش جان همی بسپردم آخر


***

مگر یار آمده بر پشت بامم

که بوی جنت آید بر مشامم

فرود آ، گرچه فایز نیست قابل

بیا بنشین به پاس احترامم


***

 

مخوان مرغ سحر، ترسم که دلدار

شود از خواب ناز خویش بیدار

ز بال خود حجابی کن به رویش

که تا شبنم نریزد روی آن یار

۰ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

شب تار است خدایا ماه بنما

دلا دیدی که دل از من بری شد

مشوش چون دو زلفان پری شد

نه فایز هر که بیند آن پری را

پری را هر که دید از دین بری شد


***

شب تار است خدایا ماه بنما

بیابانست، خدایا راه بنما

بت فایز چو قرص آفتابی

به زیر زلف پنهان کرده سیما


***

به رخ جا داده ای زلف سیه را

به کام عقرب افکندی تو مه را

که دیده عقرب جرار فایز

زند پهلوی ماه چهارده را؟

۰ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

صنم صورت منور کردی امروز

صنم صورت منور کردی امروز

جوانان جمله کافر کردی امروز

بیا بوسی بده بر عاشق زار

که گویا حج اکبر کردی امروز


***

صنم با تو همان عهدی که کردم

خدا را با خدایی می پرستم

تو بیعت را شکستی یار فایز

ولی من نشکنم تا با تو هستم


***

 

گل از قلعه برون شد رو بخرمن

نمیدانم چه شکوه دارد از من

روی پیش فلک شکوه گزاری
که فایز رفت دیشب از بر من

۰ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

گل روی ترا هر گه کنم یاد چو بلبل برکشم از سینه فریاد

گل روی ترا هر گه کنم یاد

چو بلبل برکشم از سینه فریاد

ز من مجنون تری کی دیده لیلی؟

ز تو شیرین تری نادیده فرهاد


***

گهی شد مسکنم در کنج لبهات

گهی در خانه ی زلف چلیپات

دل فایز گهی در کنج ابروت

گهی در نرگس چشمان شهلات


***

 

گلی دارم بدست کس نمیدم

خریدم گوهری را، پس نمیدم

به فایز گو که اقبال خودت بود
نشان هر کس و ناکس نمیدم

 

۱ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف

دلا از بیوفایان دست بردار

دلا از بیوفایان دست بردار

برو، با، باوفایان کن سروکار

که فایز از جفاهای زمانه

شده در دست مهرویان گرفتار


***

دلم تاراج روی گلرخان شد

بمیدان بتان چوگان زنان شد
علاج درد فایز را بفرما

ز هجر گلرخان قدّم کمان شد


***

 

دلا دیدی چه کردند خوبرویان؟

بریدند بی سبب آن عهد و پیمان
در اول قول دادند عهد بستند

در آخر بیوفائی کردن ایشان

 

۱ نظر ۹ موافق ۰ مخالف

چرا فایز از این غصه نمیرد

سرت نازم سر اندازت حریر است

لبت سلطان و دندانت وزیر است

اگر یک بوسه ای دادی بفایز

خراج ملک روم مال امیر است


***


سفیدی سینه دلبر مرا کشت
جگر بندم برید تا مهره پشت
چرا فایز از این غصه نمیرد
اشاره می کند هر دم بانگشت


***

 

رخ و زلف و لب و دندان جانان

گلست و سنبل است و لعل و مرجان
ز چشم و مژه و ابرویش فایز

حذر کن، ترک با تیر است و پیکان

۱ نظر ۸ موافق ۰ مخالف

نه یادم میکنی نه میروی یاد

نه یادم میکنی نه میروی یاد
بخیری باد یادت ای پریزاد
عجب نبود کنی فایز فراموش
فراموشی است رسم آدمی زاد


***


سرچشمه که آبم دادی ای ول
مثال رشته تابم دادی ای ول
نترسیدی ز فردای قیامت
به یک لحظه جوابم دادی ای ول


***

 

عجب ماهی بلند در آسمونه!
عحب شهزاده یی همسایمونه
اگر همسایه ها با ما بسازن
خدا داده مراد هر دوموونه

 

۰ نظر ۸ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان