غم دنیا خورم یا حسرت یار؟

قسم بر سوره ی والشمس و والیل
به غیر از تو ندارم با کسی میل
کلام الله باشد خصم فایز
اگر نامحرمی با تو کند میل


***


عزیزان را پسین و واپسینست
فلک اسبش ببخت من به زین است
رفیقان جملگیتان جمع گردید
که فایز روی نه، زیر زینست


***


غم دنیا خورم یا حسرت یار؟
و یا گریه کنم من با دل زار
همی ترسم شود دیوانه فایز
چو مجنون رو نهم بر دشت و کهسار

۶ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف

نگارا کاسه ی چشمم سرایت میان هر دو دیده جای پایت

به هنگام وداع آن لاله رخسار
ز نرگس ریخت بر گل ژاله بسیار
به گریه گفت فایز عهدت این بود؟
شکستی عهد و پیمانت را به یکبار


***


نه بلبل خواهد از بستان جدائی
نه گل دارد خیال بی وفائی
ولیکن گردش چرخ ستمگر
زند بر هم رسوم آشنایی


***


نگارا کاسه ی چشمم سرایت
میان هر دو دیده جای پایت
همین ترسم که غافل وانهی پا
نشیند خار مژگانم به پایت

۳ نظر ۱۱ موافق ۰ مخالف

خبر آمد که دشتستان بهاره زمین از خون فایز لاله زاره

خبر آمد که دشتستان بهاره
زمین از خون فایز لاله زاره
خبر بر دلبر زارش رسانید
که فایز یک تن و دشمن هزاره


***


قمر طلعت پری پیکر نگارم
شکر لب سرو قد سیمین عذارم
چو حوران بگذری بر چشم فایز
تو ای رعنا کسی زار و نزارم


***


قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت کرده ای آن سرو قامت
مؤذن گر به بندد قامت ای یار
بقد قامت بماند تا قیامت

۶ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف

برابر ماه تابانم نشسته بت غارتگر جانم نشسته

برابر ماه تابانم نشسته
بت غارتگر جانم نشسته
یقین بر عزم قتل فایز زار
نگار نامسلمانم نشسته


***

بیا جانا که دنیا را وفا نیست
جای راحت در این محنت سرا نیست
در این ره هرچه فایز دیده بگشود
ز همراهان اثر جز نقش پا نیست

***

سحر گه ز آرزوی شوق دیدار
کشیدم دل بر بالین دیدار
ادب نگذاشت فایز بوسدش لب
همی بودم به زلفش چشم خونبار

 
۳ نظر ۱۰ موافق ۰ مخالف

انیس من به جز آه سحر نیست


انیس من به جز آه سحر نیست
غذای من به جز خون جگر نیست
خداوندا بسوزش تا بداند
که آه زار فایز بی اثر نیست


***


اگر ماهی به زیر ابر تا کی؟
مسلمانی بدین گیر تا کی؟
اگر دانی که فایز کشتنی هست
بکش ای بی مروت صبر تا کی!


***


برو عمو ندادی دخترت را
شنیدی حرف های همسرت را
سر پل صراط و روز محشر
بگیرد آه فایز دامنت را

۸ نظر ۱۳ موافق ۰ مخالف

به شب نالم به شب شبگیر نالم


به شب نالم به شب شبگیر نالم
گهی از بخت بی تدبیر نالم
بنالم چون پلنگ تیر خورده
گهی چون شیر در زنجیر نالم


***


سفر بر من دگر سخت است و دشوار
که می بایست کردن پشت با یار
نمی آید دل خون گشته، فایز
گرفتم آنکه خود رفتم بناچار


***


من از عهد جوانی تا شدم پیر
نکردم در وفای دوست تقصیر
چرا فایز وفا کرد و جفا دید؟
کنم با کوکب بختم چه تدبیر؟

۲ نظر ۱۲ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان