شبیخون زد بفایز لشگر غم

به احمد خواهشی دارم سر یار

نخواهد شعرهای فایز زار

بگو تا باز بر گفتار خوبت

که تا محشر بماند یاد این زار!

***

خیالت آورد بر من شبیخون

شبیخون خون احسانت شبیخون

شبیخون زد بفایز لشگر غم

شبی آب آید از چشمم شبی خون

***

بدارالملک تن؟ دل پادشاه است
جواره در اطاعت چون سپاهست
نه هرجا رو نماید یار فایز
که را قدرت که گوید این نه ما هست


۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان