چهارشنبه ۵ مرداد ۰۱
بهشت از روی تو بهتر نباشد
ز حوران حسن تو کمتر نباشد
از این لعل لب دلدار، فایز
یقین دانم که در کوثر نباشد
***
بتیرم زد کمان افکند در پشت
که یعنی: من ندانم که ترا کشت
خودت اقرار کردی قتل فایز
بخونم کرده ای رنگین سرانگشت
***
سحر آمد جهان فیروزه گون شد
بعزم سیر دلدارم برون شد
مقابل شد به گلشن یار فایز
گل از خجلت تمامی سرنگون شد