بلندی سیر عالم می‌کنم من بجای عیش ماتم می‌کنم من

تو خوبی او ز خوبان بی‌نیاز است

تو سروی آن پریرخ سروناز است

مرنج از راستی دلدار فایز

تو شاهی آن پریرخ شاهباز است

***

بلندی سیر عالم می‌کنم من

بجای عیش ماتم می‌کنم من

رفیقان دور فایز جمع گردید

که فردا دردسر کم می‌کنم من

***

بیا فایز بفرما در چه کاری

بده دستمال دستت یادگاری

بده دستمال دستت تا بشویم

بآب زمزم و صابون لاری


۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

دگر شب شد که مشتاق حضورم - کنم یاد از رفیق گشته دورم

به قرآنی که آیه ش بی شماره

به آن شاهی که تیغش ذوالفقاره

سر از بالین عشقت بر ندارم

که تا دین محمد برقراره

***

مکش شانه باین زلفین پر چین

مران امواج هندو را بماچین

همی ترسم سپاه کفر فایز

در آرد در تصرف کشور دین

***

دگر شب شد که مشتاق حضورم
کنم یاد از رفیق گشته دورم
نسوزد هیچ عاشق مثل فایز
خمیر آسا گرفتار تنورم
***

مکن زلف سیه را دام مردان
بترس از آه بی هنگام مردان
تو روزی حال فایز را نگه کن
که شد روزش سیه چون شام مردان

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان