مریض عشق کز هجران بود زار علاجش چیست؟ عناب لب یار

اگر کاغد نباشد پردۀ دل

قلم هم گر نباشد چوب فلفل

مرکب گر نباشد یار، فایز

بسوزد قلب پولاد از ته دل

***

از اینجا تا بسر حد لاله کاشتم

میان لاله ها سیبی گذاشتم

از اینجا می روی سیبی نچینی

که اسم یار فایز روش نوشتم!

***

مریض عشق کز هجران بود زار

علاجش چیست؟ عناب لب یار

ز عنابت لبت فایز شفا ده

که رنجور است و نالان است بیمار


۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

خدا رخسار خوبان را صفا داد


ز آب و آتش و وز خاک و وز باد
خدا رخسار خوبان را صفا داد
دو چشم از ما نظر بگشاد فایز
«غضو ابصارکم» را کردار شاد

🔹🔸🔹

سر سرخیل خوبان بانگ درداد
که از اهل مداین کیست استاد؟
جوابش داد فایز حسب قانون
کز اهل چین مهندس هست فرهاد

🔹🔸🔹

به زیر زلف مشکین عارض یار
نمایان چون قمر اندر شب تار
چنان جلوه کند بر چشم فایز
که زاغی برگ گل دارد بمنقار

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

نگارا کاسه ی چشمم سرایت میان هر دو دیده جای پایت

به هنگام وداع آن لاله رخسار
ز نرگس ریخت بر گل ژاله بسیار
به گریه گفت فایز عهدت این بود؟
شکستی عهد و پیمانت را به یکبار


***


نه بلبل خواهد از بستان جدائی
نه گل دارد خیال بی وفائی
ولیکن گردش چرخ ستمگر
زند بر هم رسوم آشنایی


***


نگارا کاسه ی چشمم سرایت
میان هر دو دیده جای پایت
همین ترسم که غافل وانهی پا
نشیند خار مژگانم به پایت

۳ نظر ۱۱ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان