بگو ایندل به که بسپارم ایدوست؟

رخت تا در نظر می آرم ایدوست

خودم را زنده می پندارم ایدوست

ولی چون تو برفتی از بر من

بگو ایندل به که بسپارم ایدوست؟

***

بدوشش گیسوانی دلپسند است

که این مخصوص آن قد بلند است

جماعتهای گیسو یار فایز

تو گویی جنگجویی با کمند است

***

توکت ایدل مکان درکوی یاراست

توکت روز و شبان آنجا قرار است

تو که با فایزت نبود علاقه

بگو دیگر تو را با ما چکار است؟


۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

هرآنکس عاشق است از جان نترسد


شنیدم دوش گیسوی معنبر

که آهسته بگفت در گوش دلبر

که فایز من گرفتم تو رها کن

بترس از بازخواهی روز محشر

***

هرآنکس عاشق است از جان نترسد

که مرد از کند و از زندان نترسد

دل فایز مثال گرگ گشنه

که گرگ از هی هی چوپان نترسد

***

قسم بر ششهزاروششصدوشصت

دگر شش آیه ای که بعد از آن است

که فایز غیر تو یاری نگیرد

اگرچه قطع سازند از تنش دست

۲ نظر ۳ موافق ۰ مخالف
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان