اگر دستت به دستم هشته می شد
چو تخمی دست زارع کشته می شد!
به روی سینه صحرای یارت
همانجا قبر فایز بسته می شد
***
خدایا زلف و گردن آفریدی
یقین بهر دل من آفریدی
یقین بهر دل بیچاره فایز
بت پاکیزه دامن آفریدی
***
خداوندا گل ناز آفریدی
تو کبک و بلبل و باز آفریدی
چرا فایز از این دردا نمیرد!
پری رخسار و شهباز آفریدی
اگر نه پای مهرت در میان بود
مرا کی دوستی با دشمنان بود
اگر نه عشق گل بر سر نبودی
چرا بلبل به هر خارش مکان بود؟
***
از این بالا می آیم خرد و خسته
رسیدم بر در دروازه بسته
در دروازه را واکن به فایز
که یارم یکه و تنها نشسته
***
مرا ملک سلیمان گر بدادند
و یا تاج کیان بر سر نهادند
نمی ارزد به پیش چشم فایز
که یک دیدار آن دلبر بدادند
گل روی ترا هر گه کنم یاد
چو بلبل برکشم از سینه فریاد
ز من مجنون تری کی دیده لیلی؟
ز تو شیرین تری نادیده فرهاد
***
گهی شد مسکنم در کنج لبهات
گهی در خانه ی زلف چلیپات
دل فایز گهی در کنج ابروت
گهی در نرگس چشمان شهلات
***
گلی دارم بدست کس نمیدم
خریدم گوهری را، پس نمیدم
به فایز گو که اقبال خودت بود
نشان هر کس و ناکس نمیدم
به هنگام وداع آن لاله رخسار
ز نرگس ریخت بر گل ژاله بسیار
به گریه گفت فایز عهدت این بود؟
شکستی عهد و پیمانت را به یکبار
***
نه بلبل خواهد از بستان جدائی
نه گل دارد خیال بی وفائی
ولیکن گردش چرخ ستمگر
زند بر هم رسوم آشنایی
***
نگارا کاسه ی چشمم سرایت
میان هر دو دیده جای پایت
همین ترسم که غافل وانهی پا
نشیند خار مژگانم به پایت